جدول جو
جدول جو

معنی کلن جزر - جستجوی لغت در جدول جو

کلن جزر
رقصی محلی که به هنگام بردن عروس به خانه ی داماد اجرا می شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلنجار
تصویر کلنجار
بحث، درگیری مثلاً دیروز با زن همسایه مشغول کلنجار بود، پرداختن، ور رفتن
کلنجار رفتن: بگو مگو کردن، بحث و درگیری داشتن مثلاً هر شب با هم کلنجار می رفتیم، پرداختن، ور رفتن مثلاً اینقدر با آن ماشین کلنجار نرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلنجار
تصویر کلنجار
خرچنگ، جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند
پیچپا، کلنجک، پنج پا
فرهنگ فارسی عمید
(کُ لِهْ)
کلجر. دهی از دهستان یامچی است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کِ لِ)
به معنی خرچنگ باشد که به زبان عربی سرطان گویند. (از برهان) (از آنندراج). خرچنگ و سرطان. (ناظم الاطباء). در شیراز کرنجال به معنی خرچنگ است. (از حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کلنجک شود.
- کلنجار رفتن با کسی یا چیزی، با حرکاتی بسیار کاری کم کردن چون خرچنگ در شنا یا رفتن بر زمین. مروسیدن با وی. ور رفتن با وی. مزاوله. مناوصه: دیشب گربه تا صبح با در مطبخ کلنجار رفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر و کله زدن. ور رفتن با چیزی یا کسی. دست به یقه شدن. گلاویز شدن. درگیر شدن با کسی (به صورت بحث یا زد و خورد و غیره) : این آدم خیلی ارقه است تو نمی توانی با او کلنجار بروی. کلنجار رفتن با یک مشت بنا و عمله کار حضرت فیل است. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(کُلُ)
نام موضعی و قلعه ای است در هندوستان. (برهان) (آنندراج). موضعی در هندوستان. (ناظم الاطباء). مخفف کالنجر. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کالنجر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلنجار
تصویر کلنجار
کارزار، جنگ و جدال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلنجار
تصویر کلنجار
((کِ لِ))
خرچنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلنجار
تصویر کلنجار
((کَ لَ))
برخورد همراه با تلاش، مبارزه و کشمکش با کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی معین
پیکار لفظی، مشاجره
فرهنگ گویش مازندرانی